کثیر

لغت نامه دهخدا

کثیر. [ ک َ ] ( ع ص ) بسیار. ( منتهی الارب ) ( ترجمان القرآن جرجانی ص 81 ). بسیار و وافر. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). کاثر. ( منتهی الارب ). مقابل قلیل. گویند رجال کثیر و کثیرة و کثیرون و نساء کثیر و کثیرة و کثیرات و در کلیات است که کثیر به آنچه مقابل قلیل و به آنچه مقابل واحداست گفته می شود و جایز است اراده کردن هر یک از این دو معنی بلکه اراده کردن هر دو معنی با هم. و در جمله کثیراً مایعملون کذا منصوب به ظرف است زیرا کثیراً از صفةالاحیان است و ما زائد است برای تأکید معنی و این معنی در کشاف در اعراب قلیلا ما تشکرون ذکر شده است. ( از اقرب الموارد ). فراوان. زیاد. فزون. متعدد. ( ناظم الاطباء ) : پیدا کردن حال واحد و کثیر و هر چه بدیشان پیوسته است. ( دانشنامه الهی ).
گفت هذا لمن یموت کثیر.سنائی.- آب کثیر ؛ آب کُر. آبی که مقدار آن به وزن یا به مساحت به موجب اخبار متعدد صحیح ثابت گردیده است. مقابل آب قلیل و آن آبی است که کمتر از کُر است. ( از شرح تبصره علامه ج 1 ص 5 و 6 ). و رجوع به کُر شود.
- زمان کثیر ؛ مدت بسیار طولانی. ( ناظم الاطباء ).
- قلیل و کثیر ؛ کم و زیاد. ( ناظم الاطباء ). کم و بیش. اندک و بسیار : در جمله رجالان و قودکشان مرد منهی را پوشیده فرستادند که بر دست این قاصدان قلیل و کثیر هر چه رود باز نماید. ( تاریخ بیهقی ). گفت [ معتصم ] جز آن نشناسم که تو [ احمدبن ابی داود ] هم اکنون بنزدیک افشین روی... البته بقلیل و کثیر از من هیچ پیغامی ندهی. ( تاریخ بیهقی ).
زان جمال و بها که بود ترا
نیست با تو کنون قلیل و کثیر.ناصرخسرو.- کثیرالاحسان ؛ منعم و صاحب کرم و جود. ( ناظم الاطباء ).
- کثیرالجهاد ؛ جنگجو. نبردآزما. شجاع. پهلوان. ( ناظم الاطباء ).
- کثیرالخیر ؛ نیکوکار. ( ناظم الاطباء ).
- کثیرالضرر ؛ مضر و موذی و مفسد. ( ناظم الاطباء ).
- || زهردار. ( ناظم الاطباء ).
- کثیرالعُقَد ؛ پرگره. ( یادداشت مؤلف ).
- کثیرالنوال ؛ منعم و صاحب جود و کرم. ( ناظم الاطباء ).
- کثیر و قلیل ؛ کم و بیش. کم و زیاد. قلیل و کثیر :
چه بکار اینت چون ز مشکلها
آگهی نیستت کثیر و قلیل.ناصرخسرو.و رجوع به قلیل و کثیر شود.
|| مثمر و باردار. ( ناظم الاطباء ).
کثیر. [ ک َ ] ( ع اِ ) بسیاری و فراوانی یقال الکثیر ضر و القلیل نفع؛ بسیاری و فراوانی زیان می رساند و نقصان و کمی سود می رساند. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(کَ ) [ ع . ] (ص . ) فراوان ، بسیار.

فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ قلیل] بسیار، فراوان، وافر.
۲. [مقابلِ واحد] (فلسفه ) ویژگی هرچیز قسمت پذیر.

فرهنگ فارسی

کثیر عزه . شاعر عرب ( و. ۷۲۳ م . ) . وی در تشیع غالی وقایل برجعت و امامت محمد بن حنفیه بود . در اشعارش باسم [ عزه ] معشوقه خود تغزل کرده و بنام او انتساب یافته .
بسیار، فراوان
( صفت ) بسیار فراوان مقابل قلیل کم اندک واحد : ( پیدا کردن حال واحد و کثیر و هر چه بدیشان پیوسته است ) ( دانشنام. الهی )
بسیاری و فروانی . بسیاری و فروانی زیان میرساند و نقصان و کمی سود می رساند.

ویکی واژه

numeroso
فراوان، بسیار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال ارمنی فال ارمنی فال کارت فال کارت فال لنورماند فال لنورماند