( کبارة ) کبارة. [ ک َ رَ ] ( ع مص ) بزرگ گردیدن. کلان و تن دار شدن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بزرگ شدن. ( ترجمان القرآن جرجانی چ دبیرسیاقی ص 81 ). کباره. [ ک َ رَ / رِ ] ( اِ ) کبار. کوار. سبدی را گویند که میوه و امثال آن در آن کنند و بر چاروا بار نمایند و از جایی به جایی برند. ( برهان ). سبدی که میوه و امثال آن بر آن کنند و بر خر کرده در شهر آورند. ( آنندراج ). کواره. زنبیل : ترا این تن یکی خانه سپنج است مزور بل مغربل چون کباره.ناصرخسرو.|| خانه زنبور. || کاسه سفالین. ( برهان ).
فرهنگ معین
(کِ رِ یا رَ ) (اِ. ) نک کواره .
فرهنگ عمید
=کوار
فرهنگ فارسی
( اسم ) سبدی که چوب و علف و هیزم و مانند آن از صحرا آورند . کوار سبدی را گویند که میوه و امثال آن در آن کنند و بر چاروا بار نمایند و از جائی بجائی برند