کافته. [ ت َ/ ت ِ ] ( ن مف ) شکافته. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کفته. شکافته. کافتیده. غاچ خورده : جهان ز آتش تیغها تافته دل که ز بانگ یلان کافته.اسدی ( گرشاسب نامه ).همه خسته و مانده و تافته زبس تشنگی کام و لب کافته.اسدی ( گرشاسب نامه ).چو باران نبودی جگر تافته بدندی لب از تشنگی کافته.اسدی ( گرشاسب نامه ).یلان را جگر بد ز کین تافته شده بانگ سست و لبان کافته.اسدی ( گرشاسب نامه ).|| جستجو و تفحص کرده. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). || ترکانیده. ترکیده و آن را کفیده نیز گویند. ( آنندراج ).
فرهنگ معین
(تِ ) (ص مف . ) ۱ - دریده ، شکافته . ۲ - تفحص شده .
فرهنگ عمید
ترک خورده، شکافته: جهان ز آتش تیغ ها تافته / دل که ز بانگ یلان کافته (اسدی: ۱۱۶ ).
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - شکافته : [ جهان ز آتش تیغها تافته دل که ز بانگ یلان کافته ] . ۲ - کنده . ۳ - جستجو کرده کاویده . ۴ - بحث کرده مبحوث . ۵ - تفتیش کرده . ۶ - سوراخ کرده .
فرهنگستان زبان و ادب
{laciniate, jagged} [زیست شناسی- علوم گیاهی] ویژگی برگی که حاشیه ای بریده و نامنظم با لَپ های باریک داشته باشد