کاس. ( اِ ) بمعنی کوس باشد که نقاره بزرگ است. ( برهان ) : هم او ریخت در طاس حکمت زلال هم او کوفت بر کاس دولت دوال.امیرخسرو دهلوی.|| خوک. ( لغت فرس اسدی ). بمعنی خوک نر هم آمده است که جفت خوک باشد . ( برهان ). || در عربی کاسه و پیاله را گویند. ( برهان ). کأس. رجوع به کأس شود. || ( ص ) در اصطلاح بنایان فرورفته ، مقابل قوزدار. قوزی. || تیره و به رنگ زاغ. ازرق ، کبود: عینک کاس ، شیشه کاس. || نامی از نامهای مردم گیلان ، کاس آقا، کاس گل ، غالباً به افراد کبودچشم گفته میشود.
[ویکی الکتاب] معنی کَأْسٍ: ظرف مخصوص نوشیدنیها-قدح-جام(ظرف مخصوص نوشیدنیها البته در صورتی که نوشیدنی در آن باشد ) ریشه کلمه: کئس (۶ بار) «کَأْس» (بر وزن رأس) نزد اهل لغت، به ظرفی گفته می شود که پر و لبریز باشد، و اگر خالی باشد، معمولاً به آن «قدح» می گویند. «راغب» در «مفردات» می گوید: اَلْکَأْسُ الاِنَاءُ بِمَا فِیْهِ مِنَ الشَّرابِ: «کأس به معنای ظرفی است که پر از نوشیدنی باشد». و گاه به خود جام یا محتوای آن نیز اطلاق می شود. راغب میگوید: کأس ظرف است با شراب «اَلْاِناءُ بِما فیهِ مِنَ الشَّرابِ» و در ظرف تنها و شراب تنها نیز به کار رود طبرسی نیز ذیل آیه . ظرف توأم با شراب گفته و از اخفش نقل کرده: مراد از هر کأس در قرآن خمر است (خمر بهشتی). در صحاح از ابن اعرابی نقل شده: ظرف را کأس نگویند مگر اینکه در آن شراب باشد. این لفظ شش بار در قرآن مجید آمده است و مراد از آن کاسههای پر از شراب بهشتی است . نیکوکاران از کاسهای یا شرابی میخورند که آمیخته آن کافور بخصوصی است.