ژاژخای. ( نف مرکب ) رجوع به ژاژخا شود : دل به بیهوده ای مکن مشغول که فلان ژاژخای می خاید.ناصرخسرو. ژاژخای. ( اِخ ) لقب طیان شاعر. رجوع به ژاژخا و طیان شود.
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - خاینده گیاه موسوم به ژاژ ۲ - بیهوده گوی ترفندباف . لقب طیان شاعر است .