ژال

لغت نامه دهخدا

ژال. ( اِ ) ژاله. رجوع به ژاله شود :
بر ایشان ببارید چون ژال میغ
چه تیر از کمان و چه پولاد تیغ.فردوسی.در بعض فرهنگها این صورت و شاهد از بیت مذکور آمده است ولی ظاهراً بر اساسی نیست.
ژال. ( اِخ ) اگوستن. دانشمند فرانسوی نویسنده لغت نامه انتقادی و قاموسی در اصطلاحات کشتی رانی متولد به لیون ( 1795-1873 م. ).

فرهنگ فارسی

عالم فرانسوی ( و . لیون ۱۷۹۵ - ف . ۱۸۷۳ م . ) مولف [ [ فرهنگ انتقادی ] ] و فرهنگ لغات و اصطلاحات دریا نوردی .
ژاله
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم