چیده. [ دَ / دِ ] ( ن مف ) با نظم و ترتیب گذاشته شده. آراسته به نظم و ترتیب خاص. منظم نزدیک یکدیگر. مرتب پهلوی هم. مرتب نهاده شده. اشیائی منظم در جایی نهاده. با نظم و ترتیب چیزها روی هم گذاشته یا بر هم نهاده شده : بیرون شد پیرزن پی سبزه و آورد پژند چیده برتریان.اسماعیل رشیدی. || چیزهای پراکنده یک یک از زمین برداشته و در کیسه یا سبد و جز آن گرد کرده شده. || جداشده. قطعشده. بازکرده. چیزی برکنده از بوته درختی چون گل و میوه. مقطوف ؛ حذر فوت ، چیده ناخن. خرفة؛ آنچه چیده شود از میوه. ( منتهی الارب ). قلامة؛ چیده ناخن ( دهار ). || بریده شده. مقراض شده. مقطوع به دو کارد. || جذب کرده. بخود کشیده. || آنچه با میل بافته شده باشد. با میل بافته شده. || برگزیده. منتخب. لُب . چیده و برگزیده از هرچیزی. ( منتهی الارب ). || جمع. فراهم. - چیده میان ؛ باریک میان : قوی قوائم و فربه سرین و چیده میان درازگردن و آهخته گوش و گردشکم.سنائی.
فرهنگ معین
(دِ ) (ص مف . ) ۱ - گل یا میوة از درخت کنده شده . ۲ - برگزیده ، منتخب . ۳ - گسترده و پهن شده به نظم .
فرهنگ عمید
۱. ویژگی گل یا میوه که از درخت کنده شده. ۲. [قدیمی، مجاز] ویژگی آنچه از میان چیزهایی برگزیده و جداشده باشد، گزیده. ۳. ویژگی آنچه با نظم و ترتیب در کنار هم یا روی هم قرار داده شده.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- گل یا میو. از درخت کنده شده ۲ - برگزیده منتخب . ۳ - بر بالای هم قرار داده بنظم و ترتیب . ۴ - گسترده و پهن شده بنظم و ترتیب .
ویکی واژه
گل یا میوة از درخت کنده شده. برگزیده، منتخب. گسترده و پهن شده به نظم.