چونه

لغت نامه دهخدا

چونه. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ ) گنده ومقداری از خمیر آرد که جهت پختن یک قرص نان آماده شده باشد. ( ناظم الاطباء ). خمیری که برای پختن نان گلوله شده باشد. ( فرهنگ نظام ). واحدی برای خمیر آرد گندم یا جو بدان مقدار که یک قرص نان سازد. ( از فرهنگ فارسی معین ). || گلوله ای از هر نوع خمیر.
چونه. [ ن ِ ] ( اِ ) ( در تداول عامه ) مخفف چانه است. چانه. زنخ. ( فرهنگ لغات عامیانه ، تألیف سیدمحمدعلی جمال زاده ).
چونه. [ ن َه ْ ] ( هندی ، اِ ) آهک باشد. ( فرهنگ سروری ). مأخوذ از هندی ، آهک زنده. ( ناظم الاطباء ) :
سرخی رویش ز سرخه منکرش
چونه و فوفل شده رنگ آورش.خسرو ( از فرهنگ سروری چ دبیرسیاقی ).ودر نسخه حسین وفائی به معنی یکبار آمده این معنی غریب است و ظاهراً با معنی چاره خلط شده است.

فرهنگ معین

(نِ ) (اِ. ) ۱ - واحدی برای خمیر آرد گندم یا جو بدان مقدار که یک قرص نان سازد. ۲ - گلوله از هر نوع خمیر.

فرهنگ فارسی

مقداری ازخمیر آردگندم که یک نان از آن بپزند
( اسم ) ۱ - واحدی برای خمیر آرد گندم یا جو بدان مقدار که یک قرص نان سازد . ۲ - گلوله ای از هر نوع خمیر .
مخفف چانه است چانه ٠ زنخ

ویکی واژه

واحدی برای خمیر آرد گندم یا جو بدان مقدار که یک قرص نان سازد.
گلوله از هر نوع خمیر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم