چغوک

لغت نامه دهخدا

چغوک. [ چ ُ یاچ َ ] ( اِ ) بمعنی گنجشک باشد. ( برهان ). بمعنی چغک است و آن را چغنه نیز خوانند. ( جهانگیری ). چغو. ( آنندراج ). گنجشک و عصفور. ( ناظم الاطباء ). چغوک و چغک و چکوک و عصفور :
چون ماهی شیم کی خورد غوطه چغوک ؟
کی دارد جغد خیره سر لحن چکوک ؟لبیبی.ز زعفران و سقنقور و مغز جلغوزه
بمشک و عنبر و مغز چغوک آمیزد.حکیم نظام الملک ( از جهانگیری ).- امثال :
صد چغوک با پر و بالش نیم من است.
رجوع به چغک و چغو و چکوک شود. || پرنده ای باشد مشهور به سرخاب. ( برهان از مؤید الفضلاء ). سرخاب. ( غیاث از سراج اللغات ). یک نوع مرغ آبی. ( ناظم الاطباء ). مرغکی است مثل گنجشک که در صحرامیان درمنه آشیان نهد و او را بتازی «قبره » خوانند و «ابوالملیح » نیز گویند و افسر دارد چون هدهد و بصبح فروتر از همه مرغ ها بانگ کند و صفیرش بغایت نیکو است و اصفهانیان او را «موژه » گویند و در بعضی دیار خراسان «جَل » و «بکله » نیز خوانندش. ( اوبهی ). صورتی از چکاوک.

فرهنگ فارسی

( اسم ) گنجشک
بمعنی گنجشک باشد . بمعنی چغک است و آنرا چغنه نیز خوانند .

ویکی واژه

چغک
چغوک. چغو: گنجشک، گنجشک کوچک.
در لهجه مشهدی به گنجشک چغک می‌گویند.
در گویش گنابادی هم به گنجشک چِغُوک گویند.
در گویش بیرجندی هم به گنجشک چِغُوک گویند.
چغک: گنجشک را گویندو به‌عربی عصفور خوانند. (برهان ). (انجمن آرا. (آنندراج ) (جهانگیری ). (ناظم الاطباء).
بزبان اهل خراسان ، گنجشک که پرنده‌ای کوچک است . (فرهنگ نظام ).
بنجشک، کانجشک، بنجشک، عصفور.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت