چشمه چشمه. [ چ َ / چ ِ م َ / م ِ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] ( ص مرکب ) سوراخ سوراخ و متخلخل. ( ناظم الاطباء ). مشبک و خانه خانه چون لانه زنبور : یکی کرته هر یک بپوشیده تنگ همه چشمه چشمه بنقش و برنگ.اسدی.همچون خزینه خانه زنبور خشکسال از باد چشمه چشمه دماغ خرابشان.خاقانی.صحن مجلس در مدور جام نوشین چشمه یافت کانچنان هم چشمه چشمه هم مدور ساختند.خاقانی.رجوع به چشمه شود.
فرهنگ معین
( ~. ~. ) (ص مر. ) سوراخ سوراخ ، خانه خانه ، مشبک .