پیشیار

لغت نامه دهخدا

پیشیار. [ ش ْ ] ( اِ مرکب ) شاش. بول. پیشاب : زحل دلالت کند بر رودگانی و پیشیار و پلیدی. ( التفهیم ، ابوریحان ).
از نهیب تو شیر گردون را
آب ناخورده پیشیار گرفت.انوری. || قاروه بیمار را گویند که پزشک را بنمایند. شیشه. دلیل. قاروره بیمار را گویند و آن شیشه ای باشد که بول بیمار در آن کنند و پیش طبیب برند. ( برهان ). پیشیاره. ( برهان ). شیشه آب پیش بیمار یعنی قاروره. ( اوبهی ). آب قاروره بیمار. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ) :
بر روی پزشک زن میندیش
چون هست درست پیشیارت.لبیبی.بس طبیب زیرکی نادیده نبض و پیشیار
درد هرکس را ز راه نطق میسازی دوا.؟ ( در مدح سنائی ).آن چنان دردی که با جانان نگوید دردمند
نی از آن دردی که با ترسا بگوید پیشیار.سنائی. || ( ص مرکب ) مزدور. اجیر. شاگرد. پیشکار. مددکار. خدمتگزار. خادم. ( آنندراج ). خدمتکار. ( جهانگیری ) :
بخت و دولت چو پیشکار تواند
نصرت و فتح پیشیار تو باد.رودکی.چو کار آمدم پیشیار آمدی
به هر دانشی غمگسار آمدی.فردوسی.

فرهنگ معین

(اِمر. ) ۱ - شاش ، ادرار. ۲ - شیشه ای که ادرار بیمار در آن کنند و پیش طبیب برند، قاروره .
(ص مر. ) ۱ - پیشکار، معاون . ۲ - خدمتکار، شاگرد.

فرهنگ عمید

۱. پیشکار.
۲. خدمتکار، مزدور.
۳. شاگرد.
۴. مددکار، معاون: بخت ودولت چو پیشکار تواند / نصرت وفتح پیشیار تو باد (رودکی: ۵۲۱ ).
۱. = پیشاب
۲. قاروره که پیشاب بیمار را در آن کنند و نزد طبیب ببرند: بر روی پزشک زن میندیش / چون بود درست پیشیارت (لبیبی: شاعران بی دیوان: ۴۸۷ ).

فرهنگ فارسی

پیشکار، خدمتکار، مزدور، شاگرد، مددکار، شاش، ادرار، پیشاب، پیشار
( صفت ) ۱- پیشکار مددکار : بخت و دولت چو پیشیار تواند نصرت و فتح پیشیار تو باد . ( رودکی ) ۲- خدمتکار خدمتگر .

ویکی واژه

پیشکار، معاون.
خدمتکار، شاگرد.
شاش، ادرار.
شیشه‌ای که ادرار بیمار در آن کنند و پیش طبیب برند؛ قاروره.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال انگلیسی فال انگلیسی فال پی ام سی فال پی ام سی فال ورق فال ورق