پهند
پهند. [ پ َ هََ ] ( اِ ) دامی باشد که بدان آهو گیرند. ( برهان ). تله :
چون نهاد او پهند را نیکو
قید شد در پهند او آهو.رودکی.
(پَ هَ ) (اِ. ) دامی باشد که بدان آهو گیرند، تله .
۱. دام، تله: چون نهاد او پهند را نیکو / قید شد در پهند او آهو (رودکی: ۵۴۶ ).
۲. دامی که با آن جانوران را صید کنند.
دام، تله، دامی که با آن جانوران راصیدکنند
( اسم )دامی باشد که بدان آهو گیرندتله : چون نهاد او پهند را نیکو قید شد در پهند او آهو . ( رودکی )
دامی باشد که بدان آهو گیرند، تله.