پریده

لغت نامه دهخدا

پریده. [ پ َ دَ / دِ ] ( ن مف ) پروازکرده. طیران کرده. || تبخیرشده. متصاعدشده. || زائل شده. نابودشده.
- رنگ پریده ؛ رنگ باخته. رنگ رفته. کم رنگ شده.
پریده. [پ ُ دَ / دِ ] ( ن مف ) پرشده. مملو. ممتلی. انباشته.

فرهنگ معین

(پَ دِ ) (ص مف . ) ۱ - پرواز کرده . ۲ - بخار شده . ۳ - نابود شده .

فرهنگ عمید

۱. پروازکرده.
۲. به هوارفته.
پُرشده، انباشته.

فرهنگ فارسی

( اسم ) پر شده انباشته مملو .

ویکی واژه

پرواز کرده.
بخار شده.
نابود شده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال قهوه فال قهوه فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال کارت فال کارت