پرورد. [ پ َرْ وَ ] ( ن مف مرخم ) پرورده. و آن به صورت مزید مؤخری به بعض کلمات ملحق شود: الم پرورد. خانه پرورد، خُم پرورد، دست پرورد، سایه پرورد، غم پرورد، مهرپرورد، نازپرورد، نعمت پرورد، مرغ پرورد، انس پرورد و غیرها : از این مرغ پرورد و زآن دیوزاد چگونه برآید همانا نژاد.فردوسی.پرورده وحشتم ز بی جنسی کو هم نفسی که انس پرورد است.خاقانی. || ( مص مرخم ) پرورش. تغذیه : از آن پس که گشتم ز مادر جدا چنان چون بود بچه بی بها بنزد شبانان فرستادیم بپرورد شیران نر دادیم.فردوسی.
فرهنگ عمید
۱. = پروردن ۲. پرورش یافته (در ترکیب با کلمۀ دیگر ): سایه پرورد، نازپرورد.
فرهنگ فارسی
۱- ( مصدر ) پروردن تغذیه . ۲- ( اسم ) در ترکیب بجای ( پرورده ) آید : سایه پرورد غم پرورد ناز پرورد .