پرمو

لغت نامه دهخدا

پرمو. [ پ َ ] ( اِ ) بمعنی پرمر باشد که انتظار و امید است. رجوع به پرمر شود. || زنبور عسل را نیز گویند. ( برهان ).
پرمو. [ پ ُ ] ( ص مرکب ) که موی بسیار دارد. پرموی. اَشعَر. و رجوع به پرموی شود.

فرهنگ فارسی

بمعنی پرمر می باشد که انتظار و امید است
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم