پرت کردن

لغت نامه دهخدا

پرت کردن. [ پ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بقوّت افکندن.
- پرت کردن حواس کسی را ؛ حواس او را مختلط کردن.

فرهنگ معین

(پَ. کَ دَ ) (مص م . ) ۱ - دور انداختن . ۲ - فکر کسی را منحرف کردن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- دور افکندن انداختن کسی یا چیزی را از بالا بپایین یا از جایی بجای دیگر : سنگی پرت کرد . ۲- تبعید کردن بجای دور اعزام داشتن . ۳- فکر کسی را منصرف کردن از اصل قضیه . یا پرت کردن حواس کسی . فکر و حواس کسی را از اصل موضوع منصرف کردن و بموضوع دیگر معطوف ساختن او را باشتباه انداختن.

ویکی واژه

دور انداختن.
فکر کسی را منحرف کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال تک نیت فال تک نیت فال ای چینگ فال ای چینگ فال زندگی فال زندگی