پراگنده. [ پ َ گ َ دَ / دِ ] ( ن مف ) رجوع به پراکنده شود.
فرهنگ معین
(پَ گَ دِ ) (ص مف . ) ۱ - غمگین ، پریشان . ۲ - تلف شده . ۳ - گوناگون ، متفرق . ۴ - شیفته ، شوریده . ۵ - مشهور، معروف .
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱- پاشیده پاچیده پریشان پخش بشولیده پشولیده پرت وپلا متفرق متشتت . ۲- تلف شده صرف شده. ۳- گوناگون متفرق . ۴- بیگانه غریب مقابل خویش . ۵- شیفته شوریده مجذوب. ۶- بیشعور کم عقل . ۷- بی بندوبار لاابالی بی حفاظ . ۸- مشهور . ۹- حق ناشناس پست . ۱٠- مطالب جدا و تائ لیف ناشده . یا بخت پراگنده . بخت بد . یا پراگنده بودن . پهن بودن گسترده بودن.
ویکی واژه
غمگین، پریشان. تلف شده. گوناگون، متفرق. پراگند، پراکنده. همه یال اسپان پر از مُشک و مَی/ پراگنده دینار در زیر پی «فردوسی» شیفته، شوریده. مشهور، معروف.