پذیرفتار

لغت نامه دهخدا

پذیرفتار. [ پ َ رُ ] ( نف ) پذرفتار. تاوان دار. ضامن. ( دهار ). کافِل. متعهّد. کفیل. ( زمخشری ). ضمین. قبیل. پایندان : بندوی و بسطام خالان پرویز که اندر زندان باز داشته بودند این خبر بشنیدند بندوی سوی مهتران لشکر کس فرستاد که تا کی بلای وی کشید او را از ملک بازکنید. و پسرش پرویز از آذربایجان بیاورید و بپادشاهی بنشانید و ما هر دو شما راپذیرفتاریم از پرویز بهمه نیکوئی و داد پس مردمان را از این سخن خوش آمد. ( تاریخ طبری ترجمه بلعمی ).
|| زعیم. سردار. ریش سفید قوم. و رجوع به پذیرفتار شود.

فرهنگ معین

(پَ رُ ) (ص فا. ) ۱ - کفیل ، ضامن . ۲ - سردار، ریش سفید قوم .

فرهنگ عمید

۱. قبول کننده.
۲. ضامن، کفیل.
۳. فرمان بردار.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- تاوان دار ضامن متعهد کفیل پایندان پذرفتار . ۲- سردار ریش سفید قوم زعیم .

ویکی واژه

کفیل، ضامن.
سردار، ریش سفید قوم.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال جذب فال جذب فال راز فال راز