پذیرا

لغت نامه دهخدا

پذیرا. [ پ َ ] ( نف ) صفت دائمی از پذیرفتن. قابل. قبول کننده. پذیرنده :
شه نامور نام او فیلفوس
پذیرای فرمان او روم و روس.فردوسی.آن گوهر زنده ست و پذیرای علوم است
زو زنده و گوینده شده ست این تن مردار.ناصرخسرو.عقل جز وی عقل استخراج نیست
جز پذیرای فن و محتاج نیست.مولوی.|| محل . ( دانشنامه علائی ). مقابل پذیرفته. || روان شونده. || پیش رونده. || سخن شنونده. || فرمانبردار. || هیولی که در برابر صورت است. || مقبول. قبول کرده شده. || پیشواز. استقبال. ( برهان ).

فرهنگ معین

(پَ ) (ص فا. ) ۱ - پذیرنده . ۲ - فرمانبردار. ۳ - روان شونده . ۴ - پیشواز کننده .

فرهنگ عمید

۱. پذیرنده، قبول کننده.
۲. پیشوازکننده.
* پذیرا شدن: (مصدر متعدی ) به پیشواز کسی رفتن.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- پذیرنده قبول کننده قابل . ۲- فرمانبردار سخن شنونده . ۳- روان شونده . ۴- پیش رونده ۵- ( اسم ) پیشواز استقبال ۶- هیولی ماده مقابل صورت . ۷- محل قابل منفعل مقابل فاعل کنا . ۸- ( صفت ) کسی که پرداخت سندی را قبول میکند .

فرهنگستان زبان و ادب

{patient} [زبان شناسی] نقش معنایی موضوعی (argument ) که متأثر از رخداد فعل است متـ . کنش پذیر

ویکی واژه

پذیرنده.
فرمانبردار.
روان شونده.
پیشواز کننده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت استخاره کن استخاره کن فال ابجد فال ابجد فال اعداد فال اعداد