پاسنگ

لغت نامه دهخدا

پاسنگ. [ س َ ] ( اِ مرکب ) آنچه در یک کفه ترازو نهند بجهت برابر کردن کفه دیگر. ( برهان ). آنچه برای تساوی دو کفه ترازو نهند در کفه سبک. پای سنگ. پارسنگ :
عیار حلم گرانش پدید نتوان کرد
اگر سپهر ترازو شود زمین پاسنگ.فرخی.خدایگانا گر برکشند حلم ترا
سپهر و چرخ بسنده نباشدش پاسنگ.مسعودسعد.وجود خصم چه وزن آورد در آن میزان
که بوقبیس ندارد محل پاسنگی.اثیرالدین اخسیکتی.|| پایه ستون.

فرهنگ معین

(سَ ) (اِمر. ) ۱ - سنگ ترازو. ۲ - پایة ستون .

فرهنگ عمید

= پارسنگ

فرهنگ فارسی

پارسنگ
( اسم ) ۱- آنچه در یک کف. ترازو نهند بجهت برابر کردن با کف. دیگر . ۲- پای. ستون .
آنچه در یک کفه ترازو نهند بجهت برابر کردن کفه دیگر پارسنگ

فرهنگستان زبان و ادب

{footstone} [باستان شناسی] تخته سنگی که پایین گور را مشخص می کند

ویکی واژه

سنگ ترازو.
پایة ستون.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال پی ام سی فال پی ام سی فال جذب فال جذب