پائیز

لغت نامه دهخدا

پائیز. ( اِ ) خزان. خریف. برگ ریزان. تیر. تیرماه. بادبیز. بادبز. سفیدبری. ( برهان ). و آن مدت ماندن آفتاب است در بروج میزان و عقرب و قوس. سومین فصل سال. و کلمه پائیز با اینکه میان عامه بسیار متداول است در نظم و نثر فصحا یافته نشد.
- پائیز عمر ؛ روزگار پیری.
- امثال :
جوجه را در پائیز میشمارند ؛ یعنی جوجه های بهاره تا بپائیز رسند برخی در چاه و چاله افتد و بعضی را مرغان شکاری و شغال و روباه رباید و مثل در نظایر این مورد مستعمل است. نظیر: گوسفند را در آغل شمارند.

فرهنگ فارسی

( اسم ) پاییز .

ویکی واژه

فصل سوم سال، پس از تابستان و پیش از زمستان، شامل مهرماه، آبان‌ماه، آذرماه. فصل پاییز.
سهم، تخصیص سهم، سهم ‌شما، به عبارتی عایدات محصول سالانه پدر که به دختران شوهر کرده اختصاص می‌یابد، همچنین اقوام دور و نزدیک بویژه مستمند، همسایه‌ها که در واقع حقوق یا سهم‌شان است، در این فصل فرستاده می‌شود. پائیز از دو کلمه پای - ایز شکل گرفته و در زبان معیار باستان به معنی بخش یا سهم است. پای به معنی سهم مفت، هدیه یا عیدی بود. اما ایز در گذشته به معنی راه و آیین بوده یا یک رسوم اجتماعی کهن ایرانی که همراه هر واژه‌ای که می‌آمد آن واژه را به سنت و آیین ربط می‌داد. شاید یادگاری از آیین کهن جشن‌مهرگان باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال تماس فال تماس فال جذب فال جذب فال تاروت فال تاروت