وسعت. [ وُ ع َ ] ( ع اِمص ) وسعة. فراخی. ( غیاث اللغات ). گشادی و فراخی و گنجایش و پهنایی و ظرفیت. ( ناظم الاطباء ) : نه وسعت در درون مور آری نه از عالم سر موئی بریدن.ناصرخسرو.رجوع به وسعة شود. - وسعت پیدا کردن ؛ گنجایش پیدا کردن. - وسعت داشتن ؛ گنجایش داشتن. - || استطاعت و توانگری داشتن. توانگر بودن. - وسعتکده ؛ وسعتگاه. ( آنندراج ). جای فراخ و وسیع و یا دلپذیر. ( ناظم الاطباء ) : طرح افکند به وسعتکده طول امل قصر شداد مصالح ز عمل پالایی.واله هروی ( از آنندراج ).- وسعتگاه ، وسعتگه ؛ جای وسیع. جای فراخ و وسیع و دلپذیر. ( ناظم الاطباء ) : در تنگنای کوچه ٔشرح جلال تو وسعتگه زمانه کمین کارخانه ای.عرفی ( از آنندراج ).دو سه میدان اسب که ازدره خشک رفتیم ، به وسعتگاهی رسیدیم که چمن و زراعت بود. ( سفرنامه ناصرالدین شاه به مشهد 1306 هَ.ق. ص 45 از فرهنگ فارسی معین ). وسعة. [ وُ ع َ ] ( ع اِمص ) فراخی و گشایش. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). فراخی و گشادی جای. ( ناظم الاطباء ). رجوع به وسعت شود.
گشادگی، گشادی، فراخی جا، پهنه (اسم ) ۱ - گشادی فراخی : (( مراد برات بر آنجا تعظیم و وسعت ملک و قسمت ولایت پادشاه عالم باشد . ) ) ۲ - پهنه . ۳ - گنجایش ظرفیت . ۴ - مکنت تمول .
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی وَسِعْتَ: وسعت یافته ای - شامل شده ای- فرا گرفته ای("رَبَّنَا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْءٍ رَّحْمَةً وَعِلْماً ": ای پروردگار ما از روی رحمت و دانش همه چیز رافرا گرفته ای) معنی وَسِعَتْ: وسعت یافته - شامل شده - فرا گرفته معنی بَسَطَ: گسترش داد-وسعت داد معنی رَحُبَتْ: وسعت یافت معنی رَهْواً: وسعتِ راه - با آرامش معنی مُوسِعُونَ: وسعت دهندگان معنی یَبْسُطُ: گسترش می دهد-وسعت می دهد معنی یَبْسُطُهُ: آن را گسترش می دهد- آن را وسعت می دهد معنی مُوسِعِ: کسی که دارای وسعت مالی است معنی وَسِعَ: وسعت یافته - شامل شده - فرا گرفته معنی وَاسِعَةٍ: دارای وسعت (ماده وسعت که کلمه سعه نیز از مشتقات آن است ، در اصل به معنای حالتی در جسم است که با داشتن آن حالت اشیاء دیگر را در خود میگنجاند ، مانند سعه ظرف که هر چه بیشتر باشد آب بیشتر یا طعام بیشتر را در خود جای میدهد) ریشه کلمه: وسع (۳۲ بار)