وثی

لغت نامه دهخدا

وثی. [ وَ ثا ] ( ع مص ) معیوب شدن دست بی آنکه استخوان بشکند. ( ناظم الاطباء ). معیوب کردن دست را بی آنکه استخوان شکند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رگ به رگ شدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). از جا دررفتن استخوان : و ضماده [ الذبل ] یردالوثی و بروز المقعده. ( داود ضریر انطاکی ).
وثی. [ وُ ثا ] ( ع اِ ) دردها. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(وَ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - لغزش یافتن و برآمدن استخوان از موضع خود بدون برآمدن تمامی آن . ۲ - معیوب شدن دست بی آنکه استخوان بشکند.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - لغزش یافتن و بر آمدن استخوان از موضع خود بدون بر آمدن تمامی آن . ۲ - معیوب شدن دست بی آنکه استخوان بکشند.
درد ها

ویکی واژه

لغزش یافتن و برآمدن استخوان از موضع خود بدون برآمدن تمامی آن.
معیوب شدن دست بی آنکه استخوان بشکند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال حافظ فال حافظ فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال اعداد فال اعداد