وارفته. [ رَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) مضمحل. || متلاشی شده. ( ناظم الاطباء ). || در تداول زنان سست و بی نیروی کار و بی فکرو جز آن : خاله وارفته. ( از یادداشتهای مؤلف ). شل وول. بی دست و پا. بی سر و زبان. بی جربزه. و رجوع به وارفتن شود. || گداخته. ( ناظم الاطباء ).
فرهنگ معین
(رَ ت ِ ) (ص مف . ) ۱ - از هم پاشیده . ۲ - (عا. ) تنبل ، بی حال . ۳ - متحیر، گیج ، تعجب کرده .
فرهنگ عمید
۱. سست و بی حال. ۲. جدا شده و متلاشی. ۳. تنبل، شُل.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - مجددا رفته. ۲ - باز گشته . ۳ - رفته . ۴ - برطرف شده . ۵ - مضمحل شده متلاشی گردیده له شده. ۶- از هم باز شده . ۷ - گداخته مذاب . ۸ - سست شده بیحال گشته شل و ول . ۹ - متحیر متعجب . مضمحل متلاشی شده
ویکی واژه
از هم پاشیده. تنبل، بی حال. متحیر، گیج، تعجب کرده.