وارفته

لغت نامه دهخدا

وارفته. [ رَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) مضمحل. || متلاشی شده. ( ناظم الاطباء ). || در تداول زنان سست و بی نیروی کار و بی فکرو جز آن : خاله وارفته. ( از یادداشتهای مؤلف ). شل وول. بی دست و پا. بی سر و زبان. بی جربزه. و رجوع به وارفتن شود. || گداخته. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(رَ ت ِ ) (ص مف . ) ۱ - از هم پاشیده . ۲ - (عا. ) تنبل ، بی حال . ۳ - متحیر، گیج ، تعجب کرده .

فرهنگ عمید

۱. سست و بی حال.
۲. جدا شده و متلاشی.
۳. تنبل، شُل.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - مجددا رفته. ۲ - باز گشته . ۳ - رفته . ۴ - برطرف شده . ۵ - مضمحل شده متلاشی گردیده له شده. ۶- از هم باز شده . ۷ - گداخته مذاب . ۸ - سست شده بیحال گشته شل و ول . ۹ - متحیر متعجب .
مضمحل متلاشی شده

ویکی واژه

از هم پاشیده.
تنبل، بی حال.
متحیر، گیج، تعجب کرده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انگلیسی فال انگلیسی فال چوب فال چوب فال ارمنی فال ارمنی فال راز فال راز