هواخواهی. [ هََ خوا / خا ] ( حامص مرکب ) طرفداری. دوستی. علاقه. مساعدت. معاضدت. ( یادداشت بخط مؤلف ) : آن میل ها و هواخواهی ها که دیده آمده بود بنشست. ( تاریخ بیهقی ). از جانب وی همه راستی و یکدلی واعتقاد راست و هواخواهی بوده است. ( تاریخ بیهقی ). گر ببینی ز مرغ تا ماهی همه را باشد این هواخواهی.نظامی.گل کمر بسته در شهنشاهی خاک چون باد در هواخواهی.نظامی.
فرهنگ فارسی
۱- هواپرستی ۲-اشتیاق آرزومندی . ۳- عشق محبت . ۴- طرفداری حمایت علاقه مندی هواداری : ومجموع خواتین و شاهزادگان وامرا وارکان دولت را پیشکشهای کرامند گذرانیده و وظیف. هواخواهی و خدمتکاری بجای آورد.