هزارگان. [ هََ / هَِ ] ( ص نسبی ) هزاران. هزار : هزارگان درم فرمود ایشان را و همگان امید گرفتند. ( تاریخ بیهقی ). || مرتبه چهارم اعداد دهدهی که پس از صدگان است و آن شامل اعداد چهاررقمی است.
فرهنگ معین
( ~. ) (اِ. ) نوعی تنبیه و شکنجه ، هزار تازیانه .
فرهنگ فارسی
(اسم ) الوف درمراتب عدد : (( وچهارم مرتبه الوف نام است . واندراوازهزارتانه هزاربود و افزودن هزارگان . ) )