نگرنده

لغت نامه دهخدا

نگرنده. [ ن ِ گ َ رَ دَ / دِ ] ( نف ) ناظر. نظاره. ( یادداشت مؤلف ). که می نگرد. تماشاگر.

فرهنگ عمید

بیننده، نظرکننده.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - نگاه کننده ناظر . ۲ - تامل کننده . ۳ - ستاره ناظر بر ستاره دیگر کوکب ناظر یا حاست ( حس ) نگرنده .باصره بینایی .

ویکی واژه

نگرنده (جمع نگرنده‌ها)
تماشا گر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال ای چینگ فال ای چینگ فال قهوه فال قهوه فال کارت فال کارت