ننگین

لغت نامه دهخدا

ننگین. [ ن َ ] ( ص نسبی ) معیوب. زشت. ( غیاث اللغات ) ( از برهان قاطع ) ( از جهانگیری ) ( ناظم الاطباء ). عیب دار.( برهان قاطع ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
هست پاک و حلال و رنگین روی
نه حرام و پلید و ننگین روی.سنائی.|| بدنام. ( انجمن آرا ). باننگ. مخفف ننگ گین. صاحب ننگ. ( یادداشت مؤلف ). دارای ننگ. رسوا. ( فرهنگ فارسی معین ). || سرشکسته. ( یادداشت مؤلف ). || ساده و برهنه . ( آنندراج ).

فرهنگ معین

( ~. ) (ص نسب . ) شرم آور.

فرهنگ عمید

ننگ دار، بدنام، زشت و رسوا.

فرهنگ فارسی

شرم وحیا، آبرووحرمت، زشتی ورسوایی نیزگویند
( صفت ) ۱ - دارای ننگ بد نام رسوا. ۲- زشت .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم