نفوس

لغت نامه دهخدا

نفوس. [ ن ُ ] ( ع اِ ) ج ِ نَفس. رجوع به نَفس شود.
- نفوس ثلاثه ؛ نفس اماره و لوامه و مطمئنه ، یا کنایه از ارواح ثلاثه که روح حیوانی و نباتی و جمادی است. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). رجوع به ترکیبات نَفس شود.
- نفوس قدسیه ؛ ذاتهای پاک و ارواح اخیار. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). رجوع به نَفس شود.
|| نزد ارباب صنعت ، کباریت و زرانیخ. ( یادداشت مؤلف ). || ( مص ) نفاسة. نفاس. نفس. نفیس. مرغوب فیه بودن. ( از المنجد ). رجوع به نَفَس و نفاسة شود.
نفوس. [ ن َ ] ( ع ص ) نافس. عائن. ( از متن اللغة ). شورچشم.

فرهنگ معین

(نُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ نفس .

فرهنگ عمید

= نَفْس

فرهنگ فارسی

جمع نفس
( اسم ) جمع نفس : ۱ - نفسها : ...کلام منظوم بدان اوزان مقبول طباع و مستعذب نفوس آمده . یا نفوس بالا . ملایکه : زی خاک درش نفوس بالا دادند پیام کانظرونا. ( تحفه العراقین .قر.۱٠۶ ) یا نفوس علوی علویه . ملایکه . ۲ - فال بد.
نافس ٠ عائن ٠ شور چشم ٠

ویکی واژه

جِ نفس.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت