نفاست

لغت نامه دهخدا

نفاست. [ ن َ س َ ] ( ع اِمص ) خوبی. پسندیدگی. ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ). گرانبهائی. عزیزی. لطافت. ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) زچه شدن زن. ( غیاث اللغات ). رجوع به نفاس و نفاسة شود. || حسد و بخیلی کردن. ( غیاث اللغات ). نفاسة. رجوع به نفاسة و نَفَس شود.
نفاسة. [ ن َ س َ ] ( ع مص ) دریغ داشتن بر کسی چیزی را و اهلی نشمردن او را جهت آن چیز. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ). || بخیلی کردن به چیزی. ( از تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( از غیاث اللغات ). بخیلی کردن به چیزی از عزیزی. ( آنندراج ). رجوع به نَفَس و نفاسیة شود. || حسد کردن بر چیزی. ( زوزنی ). حسد بردن. ( از آنندراج ). حسد کردن. ( از غیاث اللغات ). رجوع به نَفَس شود.

فرهنگ معین

(نَ سَ ) [ ع . نفاسة ] (مص ل . ) ۱ - خوبی ، لطافت . ۲ - گران مایه بودن ، گران بها شدن .

فرهنگ عمید

۱. نفیس بودن، گران مایه شدن.
۲. خوبی، پسندیدگی، گران مایگی.

فرهنگ فارسی

نفیس بودن، گرانمایه بودن، خوبی، پسندیدگی
۱ - ( مصدر ) مرغوب بودن نفیس بودن . ۲ - ( اسم ) مرغوبیت گرانمایگی .

ویکی واژه

نفاسة
خوبی، لطافت.
گران مایه بودن، گران بها شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تماس فال تماس فال تاروت فال تاروت