لغت نامه دهخدا
نفار. [ ن ِ ] ( ع مص ) رمیدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). ترسیدن و دور گردیدن. ( منتهی الارب ). نفور. نفر. نفران. ( المنجد ). رجوع به نَفر شود. || فزع کردن. ( از متن اللغة ). || منافرت. ( یادداشت مؤلف ). رمندگی. اسم مصدر است ، گویند: فی الدابة نفار. ( از اقرب الموارد ). اسم است از نُفور . ( متن اللغة ). || رفتن قوم برای کاری و همه یکبار پیش آمدن در آن. ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ). رفتن قوم برای کار یا جنگ. نفور. نفیر. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ) : سواران تاتار و مردان بأس و نفار و بؤس و کارزار از مکامن و جدار بدوانیدند. ( جهانگشای جوینی ). دروازه بگشادند و در نفار و مکاوحت بربستند. ( جهانگشای جوینی ).