نفاذ

لغت نامه دهخدا

نفاذ. [ ن َف ْ فا ] ( ع ص ) درگذرنده و رسادر هر کار. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). درگذرنده در جمیع کارهایش. نفوذ. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ).
نفاذ. [ ن َ ] ( ع مص ) گذشتن تیر از آنچه بدان آید. ( ترجمان علامه جرجانی ص 100 ). گذشتن تیر از جائی که بدان رسد. ( غیاث اللغات ). بیرون گذشتن تیر از آنچه برآن برآید. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). گذشتن چیزی از چیزی و رها شدن آن از آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). درگذشتن تیر از جائی که رسد یا بیرون آمدن سر تیر به طرف دیگرو تمام آن در اندرون بودن. ( آنندراج ). || روان شدن فرمان. ( ترجمان علامه جرجانی ص 100 ). جاری شدن فرمان و نامه. ( غیاث اللغات ). روان شدن حکم. ( بهار عجم ) ( از آنندراج ). روان شدن قضا و فرمان و آنچه بدان ماند. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ). || ( اِ ) در اصطلاح قافیه ، نام حرکت وصل است وقتی که خروج ، به او پیوندد و حرکت خروج و مزید را نفاذ نیز گویند. ( از غیاث اللغات ). || ( اِمص ) اصطلاح فقهی ، ترتب اثر بر تصرف مانند ترتب ملکیت بر بیع.
نفاذ. [ ن َ ] ( ع اِمص ) روائی. جریان. درگذرندگی. نفوذ. تأثیر :
ز رای اوست نفاذی که در قضا باشد
ز وهم اوست مضائی که این قدر دارد.مسعودسعد.از کفش بر مثال های نفاذ
عز توقیع و حسن عنوان باد.مسعودسعد.به حل و عقد و بد و نیک عزم و حزم ترا
چو کوه باد ثبات و چو باد باد نفاذ.مسعودسعد.- به نفاذ پیوستن ؛ واقع شدن. انجام گرفتن : آن عزیمت به نفاذ پیوست. ( جهانگشای جوینی ).
- به نفاذ رساندن ؛ انجام دادن. تحقق بخشیدن : اگر این عزیمت به نفاذ رسانی... هر آنچه توقع افتد پیش گرفته شود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 225 ).
- به نفاذ رسیدن ؛ انجام گرفتن. تحقق یافتن : هرچه به زرق ساخته شود اگر به نفاذ رسد دست تدارک از آن قاصر باشد. ( کلیله و دمنه ).
- نفاذ امر ؛ روائی فرمان. ( یادداشت مؤلف ) : و نفاذ امر پادشاهانه از همه وجوه حاصل آمد.( کلیله و دمنه ). ملک در اکرام آن غدار افراط نمود ودر حرمت و نفاذ امر که از خصایص ملک است او را نظیرنفس خویش گردانید. ( کلیله و دمنه ).
در نفاذ امر او از بحر و بر
رایش از دست دو مرسل کرده اند.خاقانی.این پادشاهی و فرمان و نفاذ امر از سر ایشان بیرون نشود. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 599 ).

فرهنگ معین

(نِ ) [ ع . ] (مص ل . )۱ - فرو رفتن و درگذشتن چیزی از چیز دیگر. ۲ - جاری شدن فرمان . ۳ - ع بور کردن تیر از نشانه .

فرهنگ عمید

۱. جاری بودن امر و حکم.
۲. [قدیمی] فرو رفتن و گذشتن چیزی از چیز دیگر، مثل فرو رفتن تیر در هدف و گذشتن از آن.
بسیارنافذ.

فرهنگ فارسی

فرورفتن وگذشتن چیزی ازچیزدیگر، مانندفرورفتن، تیردرهدف وگذشتن از آن، جاری بودن امروحکم
( صفت ) بسیار نافذ : همه ساله معزی در مدیحت قلم - چون حکم تو - نفاذ دارد . ( معزی .۱۶۷ )

ویکی واژه

فرو رفتن و درگذشتن چیزی از چیز دیگر.
جاری شدن فرمان.
ع بور کردن تیر از نشانه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال تک نیت فال تک نیت فال ارمنی فال ارمنی فال کارت فال کارت