لغت نامه دهخدا
ز یأجوج ومأجوج گیتی برست
زمین گشت جای نشیم و نشست.فردوسی.کنم زنده در گور جائی که هست
مبادش نشیم و مبادش نشست.فردوسی. || آشیانه مرغ. ( از برهان قاطع ). آشیانه مرغان ( ناظم الاطباء ). مخفف نشیمن باشد و اکثر به [ نشیمن ] مرغ و طیر اطلاق کنند. ( فرهنگ خطی ) :
بفرمود تاپس به هنگام خواب
برفتند سوی نشیم عقاب.فردوسی.نشیمی از او برکشیده بلند
که ناید ز کیوان بر او بر گزند.فردوسی.نشیم تو [ سیمرغ ] رخشنده گاه من است
دو پّر تو فرخ کلاه من است.فردوسی.نشیمش [ نشیم سیمرغ را ] چنین زیر بگذاشتی
به صد رنگ پیکرش بنگاشتی.اسدی.