نسنجیده
نسنجیده. [ ن َ س َ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) سنجیده ناشده. ناسنجیده. || نسخته. ناسخته. نفهمیده. نپائیده. پرت وپلا. قلمبه. نتراشیده نخراشیده :
سخن با تو نگویم تا نسنجم
نسنجیده مگو تا من نرنجم.نظامی.|| ( ق مرکب ) نیندیشیده. بی تأمل و تعمق. بی ملاحظه. رجوع به نسنجیده گفتن شود.
نااندیشیده، نیندیشیده.
( اسم وصفت ) ناسنجیده کورکورانه علی العمیا: آهوازگفته نسنجیده خودپشیمان شد.