نداوت

لغت نامه دهخدا

نداوت. [ ن َ وَ ] ( ع اِمص ) نداوة. تری. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). نمناکی. ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ). رطوبت. ندی. ندوت. نم :
هوا از لطافت در او مشک ریز
زمین از نداوت در او چشمه خیز.نظامی.رجوع به نداوة شود.
نداوة. [ ن َ وَ ] ( ع مص ) تر شدن. ( از اقرب الموارد )( از المنجد ). تری زمین. ( ناظم الاطباء ). || رسیدن باران به زمین. ( از المنجد ) ( از اقرب الموارد ). || ندی. ندوة. رجوع به ندی شود. || رفتن آواز. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

فرهنگ معین

(نَ وَ ) [ ع . نداوة ] (حامص . ) ۱ - تری ، نمناکی . ۲ - تازگی ، طراوت .

فرهنگ عمید

۱. تر شدن، تری، نمناکی.
۲. شادابی، طراوت.

فرهنگ فارسی

۱ - تری نمناکی .۲ - تازگی طراوت : چون روزگاردولت بسر آمددرختی راماندکه میه نداوت وطراوت ازوبرود...

ویکی واژه

تری، نمناکی.
تازگی، طراوت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال زندگی فال زندگی فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال شمع فال شمع