نجده. [ ن َ دَ / دِ ] ( از ع ، اِمص ، اِ ) دلیری. ( جهانگیری ) ( غیاث اللغات ). مردانگی. ( جهانگیری ). شجاعت. ( غیاث اللغات ). نجدة. || قوت. سختی. ( جهانگیری ). رجوع به نجدت و نجدة شود. || سرود. ( غیاث اللغات ) : نجده ای ساز از شکسته دلان اینچنین نجده را شکست مده.خاقانی. || مجازاً، بمعنی شجاع. ( غیاث اللغات ). || یار. یاور : شیران شده یاوران رزمت اقبال تو نجده یاوران را.خاقانی.|| یاری. یاوری : چون سلطان او را در حالت آن محنت بدید کوکبه جماعتی از خواص غلامان به نجده او فرستاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 351 ).
فرهنگ معین
(نَ دَ یا دِ ) ۱ - (اِ. ) سرود. ۲ - (ص . ) شجاع . ۳ - یار، یاور. ۴ - (اِمص . ) یاری ، یاوری .
فرهنگ فارسی
ابن عامر و موسس [ نجدات ] از فرق خوارج . ( مصدر.اسم ) سرود: نجده سازازدل شکسته دلان این چنین نجده راشکست مده . ( خاقانی .سج.۸ ) ۸٠٠- ( صفت ) شجاع .۹- یاریاور: شیران شده یاوران رزمت اقبال تونجده یاوران را. ( خاقانی .سج.۱٠ ) ۳۴ - ( اسم ) یاری یاوری : چون سلطان اورا درحالت آن محنت بدیدکوکبه جماعتی ازخواص غلامان به نجده اوفرستاد. ابن عامر حروری حنفی رئیس طایفه حروریه و از خوارج و موسس فرقه نجدات یا نجدیه است .