لعیب

لغت نامه دهخدا

لعیب. [ ل َ ] ( ع ص ) همبازی. ( دهار ) ( مهذب الاسماء ). || بازیگر :
بر من آمد و آورد برفروخته شمع
چو طبع مرد نشاطی و جان مرد لعیب.عسجدی.
لعیب. [ ل َ ] ( ع اِ ) شقایق النعمان. ( فهرست مخزن الادویه ).

فرهنگ معین

(لَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - همبازی . ۲ - بازیگر.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- همبازی . ۲- بازیگر : برمن آمد و آورد بر فروخته شمع طبع مرد نشاطی و جان مرد لعیب . ( عسجدی لغ . )
شقایق النعمان

ویکی واژه

همبازی.
بازیگر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال درخت فال درخت فال تاروت فال تاروت فال انبیا فال انبیا