نافرهخته

لغت نامه دهخدا

نافرهخته. [ ف َ هَِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) ادب ناگرفته. غیرمتأدب. ادب نادیده. تعلیم نیافته. ریاضت ندیده. ناآموخته : ربض ؛ شتر نافرهخته. ( السامی فی الاسامی ). || مردم بی ادب و زشت روی باشد. ( برهان ). بی ادب. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). زشت. بدخو. گستاخ. ( از ناظم الاطباء ). زشتخو. بی تربیت. بدمنش :
زشت و نافرهخته و نابخردی
آدمی رویی و در باطن ددی.طیان ( از آنندراج ).|| صاحب برهان قاطع به معنی بی ادبی و زشت رویی نیز آورده است اما بر اساسی نیست و معنی مذکور با نافرهختگی متناسب است. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ).

فرهنگ معین

(فَ هِ تِ ) (ص مف . ) بی ادب ، بی تربیت ، بدخو.

فرهنگ عمید

۱. بی ادب، بدخو: زشت و نافرهخته و نابخردی / آدمی رویی و در باطن ددی (طیان: شاعران بی دیوان: ۳۲۰ ).
۲. وحشی، بی تربیت.

ویکی واژه

بی ادب، بی تربیت، بدخو.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال امروز فال امروز فال نخود فال نخود فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی