میروک

لغت نامه دهخدا

میروک. ( اِ ) مور خرد و مورچه. ( ناظم الاطباء ). مورچه. ( از شعوری ج 2 ورق 364 ) . مورچه بود. ( لغت فرس اسدی ) ( فرهنگ اوبهی ). به معنی مورچه باشد. ( انجمن آرا ). به معنی مورچه باشد و بدل مورک است. ( آنندراج ). به معنی مورچه باشد که مصغر مور است و از حشرات الارض باشد. ( برهان ). مورک. مورچه. مور خرد. ( یادداشت لغت نامه ). در لغت نامه اسدی می نویسد: میروک مورچه بود و بیت عنصری را شاهد می آورد: چو میروک را سال...؛ ولی بی شبهه این میروک ، حیوانی مانند ققنس و امثال آن بوده است ، چه هیچ کس تاکنون عمر مورچه را هزار سال نگفته است و مشهودات بشر از اول این بوده است که سالی نیمی از سکنه ٔیک قریه نمل می مرده اند و پوست مردگان را دیگران به خارج لانه می ریخته اند. ( یادداشت مؤلف ) :
چو میروک را سال گردد هزار
برآرد پر از گردش روزگار.عنصری.

فرهنگ معین

(اِ. ) مورک ، مورچه .

فرهنگ عمید

مورک، مور، مورچه: چو میروک را بال گردد هزار / برآرد پَر از گردش روزگار (عنصری: ۳۵۵ ).

فرهنگ فارسی

مورک، مور، مورچه
( اسم ) مورچه .

ویکی واژه

مورک، مورچه.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال ارمنی فال ارمنی فال ای چینگ فال ای چینگ فال مارگاریتا فال مارگاریتا