میره

لغت نامه دهخدا

( میرة ) میرة. [ رَ ] ( ع اِ ) خواربار و غله حمل شده از جایی به جایی دور. ( ناظم الاطباء ). طعام. ( بحر الجواهر ). خواربار. ( منتهی الارب ). ج ، میر. ( مهذب الاسماء ). || ( اِمص ) غله آوری از شهری به شهری. ( منتهی الارب ). بردن خوراکی و بار خوراک. ( از شرح قاموس ). || عداوت و کینه. ( از برهان ).
میره. [ رَ /رِ ] ( اِ ) میر. خواجه و رئیس و کدخدا. ( ناظم الاطباء ). به معنی خواجه باشد که کدخدا و رئیس است. ( برهان ). خواجه. خداوند. کدخدا. بزرگ. ( یادداشت مؤلف ). خواجه و بزرگ باشد. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) :
یکسره ، میره همه باد است و دم
یکدله ، میره همه مکر و مریست.حکیم غمناک ( از فرهنگ اسدی ص 526 ح ).تو زیرخسب میره ابا سهل دیلمی
من گرچه دیلمی نیم او را برادرم.سوزنی.چون خاصه خدمت تو شایم
زی میره و میر چون گدایم.خاقانی.|| صاحب خانه. ( از برهان ) ( از ناظم الاطباء ). || کاروان غله. میرة. رجوع به میرة شود. || یگانگی و موافقت و اتحاد. ( ناظم الاطباء ). || در لهجه لری ، شوی. شوهر. بعل. ( از یادداشت مؤلف ).

فرهنگ معین

(مِ رِ ) [ په . ] (اِ. ) ۱ - سرور، رییس ، کدخدا. ۲ - معشوق ، فاسق .

فرهنگ عمید

فاسق.
همسر امیر، ملکه.

فرهنگ فارسی

شوهر، رئیس خانواده، کدخدا، خواجه، سرور، خواربار، میر جمع
( اسم ) بارخوراک خواربار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم