( مکرراً ) مکرراً. [ م ُ ک َرْ رَ رَن ْ ] ( ع ق ) بارها. به کرات. به دفعات : مکرراً عرایض مشتمل بر شکایات به پایه سریراعلی می فرستادند. ( عالم آرای عباسی ). و رجوع به مکرر شود.
بتکرار بار ها : [ مکررا عرایض مشتمل بر شکایت بپایه سریر اعلی می فرستادند . ] ( عالم آرا . چا . امیر کبیر ۱۳۱:۱ ) مکرر شدن . ( مصدر ) تکرار شدن دوباره یا چند باره شدن بار هاانجام گرفتن : [ نوبتی چند این حال مکررشد . ] ( مرزبان نامه . چا . ۱۲۱۷ص ۱۹۷ ) [ در حیرتم که با همه بیحاصلی چرا دنیا بچشم خلق مکرر نمی شود . ] ( خان خالص . آنند . )