لغت نامه دهخدا
مومیایی کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) حفظ و تحنیط اجساد مردگان دربرابر عفونت : مومیایی کردن اجساد مردگان. تصییر. مومیاکاری. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به مومیاکاری شود.
مومیایی کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) حفظ و تحنیط اجساد مردگان دربرابر عفونت : مومیایی کردن اجساد مردگان. تصییر. مومیاکاری. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به مومیاکاری شود.
( مصدر ) حفظ و تحنیط اجساد مردگان در برابر عفونت .
{mummification} [باستان شناسی] روشی برای حفظ جسد که در آن امعاواحشا و مغز را پیش از خواباندن جسد در سدیم کربنات از بدن خارج می کردند و سپس جسد را در نوارهای پارچه ای می پیچیدند
مومیایی کردن (embalming)
استگه، مون
عملیاتی برای نگهداری اجساد مردگان. سلسله های شاهان مصری، به ویژه به تکامل آن پرداختند. اگرچه شیوه هایی که مصریان برای مومیایی اجساد استفاده می کردند بسته به ثروت و مرتبت مردگان متفاوت بود، معمولاً پس از پر کردن حفره های بدن آنان با صمغ و ادویه جات اجساد را هفته ها در محلولی قلیایی می خواباندند. امعا و احشای آنان را در مواردی جداگانه مومیایی می کردند و سپس یا دوباره در بدنشان جاگذاری می کردند یا در کوزه هایی سربسته نگهداری می کردند. در قرن ۱۷ در تلاش برای نگهداری نمونه های کالبدشناختی، شیوه های نوینی در این خصوص پیشنهاد شد. امروزه برای این کار فرمالدئید را در رگ های جسد جایگزین خون می کنند.
روشی برای حفظ جسد که در آن امعاواحشا و مغز را پیش از خواباندن جسد در سدیمکربنات از بدن خارج میکردند و سپس جسد را در نوارهای پارچهای میپیچیدند.