موسه

لغت نامه دهخدا

( موسة ) موسة. [ س َ / م َ س َ ] ( ع اِ ) زنبور. ( ناظم الاطباء ) ( جهانگیری ). زنبور را گویند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). به معنی زنبور باشد و آن پرنده ای است گزنده. ( برهان ).
موسه. [ س ِ ] ( فرانسوی ، اِ ) ( اصطلاح گیاه شناسی ) خزه. ( از لغات فرهنگستان ایران ). رجوع به خزه شود.
موسه. [ ] ( اِخ ) ناحیتی است [ از هندوستان ] به چین و طوسول پیوسته و ایشان را حصارها و بناهای استوار است و مشک بسیار خیزد. ( حدود العالم ص 65 ).

فرهنگ معین

(س ) (اِ. ) زنبور.

فرهنگ عمید

زنبور.

ویکی واژه

زنبور.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال زندگی فال زندگی فال پی ام سی فال پی ام سی فال نوستراداموس فال نوستراداموس