مواکب. [ م َ ک ِ ] ( ع اِ ) ج ِ موکب. ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || گروههای سواران و لشکرهای سواران. ( آنندراج ) ( غیاث ) : منم از نژاد بزرگان ساسان که بودند شاهان چتر و مواکب.( منسوب به حسن متکلم یا برهانی یا معزی ).سلطان کوکبه ای از مواکب لشکر خویش بر اثر او بفرستاد.( ترجمه تاریخ یمینی ص 287 ). و رجوع به موکب شود.
فرهنگ معین
(مَ کِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ موکب .
فرهنگ عمید
= موکب
فرهنگ فارسی
( اسم ) جمع موکب : گروههایی که همراه پادشاه یا امیر هستند.