لغت نامه دهخدا
من بعد بیخ صحبت اغیار برکنم
در باغ دل رها نکنم جز جمال دوست.سعدی.بس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شد
من بعد بر آن شرطم کز توبه بپرهیزم.سعدی.یک چند به خیره عمر بگذشت
من بعدبر آن سرم که چندی
بنشینم و صبر پیش گیرم
دنباله کار خویش گیرم.سعدی.من بعد با فلک مفکن کار بنده را
زیرا کز او به کس نرسد هیچ طایله.ابن یمین ( دیوان چ باستانی راد ص 158 ).من بعد عقده ای که فتد در امور ملک
روشن شده ست ابن یمین را که زودزود
گردد به یمن همت این قطب اولیا
یکسر گشاده چون ره صدق و صفا گشود.ابن یمین.من بعد هرگز نتوانست به طریق گذشته در من تصرف کند. ( انیس الطالبین ص 120 ). والده آن درویش توبه کرد که من بعد از کسی چیزی نگیرد. ( انیس الطالبین ص 139 ).