مقنطر

لغت نامه دهخدا

مقنطر. [ م ُ ق َطَ ] ( ع ص ) مکمل و منه : القناطیر المقنطرة . ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مکمل. ( ناظم الاطباء ). مکمل و گویند مُکتَّل . ( از اقرب الموارد ). || کامل و تمام بناشده. || طاق زده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(مُ قَ طَ ) [ ع . ] (اِمف . ص . ) ۱ - کامل شده . ۲ - تمام بنا شده . ۳ - طاق زده شده . مقنع (مُ نِ ) [ ع . ] (اِفا. ) قانع کننده .

فرهنگ فارسی

( اسم صفت ) ۱ - کامل شده مکمل . ۲ - تمام بنا شده . ۳ - طاق زده شده .

ویکی واژه

کامل شده.
تمام بنا شده.
طاق زده شده. مقنع (مُ نِ)
قانع کننده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال احساس فال احساس فال حافظ فال حافظ فال احساس فال احساس