معامل. [ م ُ م ِ ] ( ع ص ) معامله کننده... و به معنی خرید و فروخت کننده. ( غیاث ) ( آنندراج ). معامله کننده و خرید و فروخت نماینده. ( ناظم الاطباء ). سوداگر. آنکه داد وستد کند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : تو فارغ از آنکه بیدلی هست و اندوه ترا معاملی هست.نظامی.قلب اندوده حافظ بر او خرج نشد کاین معامل به همه عیب نهان بینا بود.حافظ.|| در اسکندرنامه کنایه از مشتاق و آرزومند چنانکه اکثر شارحین ثقات نوشته اند. ( غیاث ) ( آنندراج ). مشتاق و آرزومند. || هم کسب و هم صنعت. ( ناظم الاطباء ). معامل. [ م َ م ِ ] ( ع اِ ) ( عربی جدید ) ج ِ مَعمَل. کارخانه ها. ( یادداشت به خطمرحوم دهخدا ). ج ِ مَعمَل ، موضع عمل. ( از المنجد ).
فرهنگ معین
(مُ مِ ) [ ع . ] (اِفا. ) معامله کننده .
فرهنگ عمید
معامله کننده، خرید وفروش کننده.
فرهنگ فارسی
معامله کننده، خریدوفروش کننده ( اسم ) ۱ - معامله کننده خرید و فروش کننده . ۲ - مشتاق آرزومند : قلب اندود. حافظ بر او خرج نشد که معامل بهمه عیب نهان بینا بود . ( حافظ ) جمع معمل کارخانه ها