مصون. [ م َ ] ( ع ص ) مصوون. محفوظ. نگاهداشته. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). نگاهداشته شده و محفوظ. ( از غیاث ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). نگهداشته. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). ایمن. مأمون. محروس. دورداشته از تعرض : عرضی مصون ؛ عرضی دور از تعرض. مقابل عرض مبتذل. ( یادداشت مؤلف ) : آورده اند که در آبگیری ازراه دور و از گذریان و تعرض ایشان مصون سه ماهی بودند. ( کلیله و دمنه ). هر راز که ثالثی در آن محرم نشود هرآینه از اشاعت مصون ماند. ( کلیله و دمنه ). لقبی که در خزینه الطاف باری تعالی ازبهر او مخزون بود و از مشارکت اغیار محفوظ و مصون. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 215 ). از طوارق ایام و حوادث روزگار مصون و محروس مانده. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 410 ). مال مزکی دارند و جامه پاک و عرض مصون. ( گلستان ). تا دامن قیامت این چشمه نیک از چشم بد مصون باد و ترازوی این اقبال ازچشم گردان زوال مأمون. ( لباب الالباب چ نفیسی ص 5 ). - مصون شدن ؛ محفوظ شدن. - مصون گردیدن ( گشتن ) ؛ محفوظ شدن. - مصون ماندن ؛ محفوظ ماندن : ما از وقع صولت او از در وقایه تحرز حالی را مصون می مانیم و ایزدتعالی دیده دلهای ما را به کحل بیداری و هشیاری روشن می دارد. ( مرزبان نامه ص 261 ).
فرهنگ معین
(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) نگاه داشته شده ، محفوظ .
فرهنگ عمید
حفظ شده، نگه داری شده.
فرهنگ فارسی
حفظ کرده شده، نگاهداری شده ، مصونیت: مصون بودن، محفوظ بودن ( اسم ) محفوظ حفظ شده نگاهداشته : ... تادامن قیامت این چشم. نیک از چشم بد مصون باد و ترازوی این اقبال از چشم گردان زوال مامون .