مصوب

لغت نامه دهخدا

مصوب. [ م ِص ْ وَ ] ( ع اِ ) کفلیز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). کفلیزه. کفگیر.
مصوب. [ م ُ ص َوْ وَ ] ( ع ص ) نعت مفعولی از تصویب. راستگوی دانسته شده و راستگوی شمرده شده. || مصدق. تصویب شده. تأییدشده. آنچه مورد تأیید و موافقت مقام یاهیأت یا گروهی قرار گیرد: قوانین مصوب مجلس شورای ملی. مقررات مصوب انجمن استادان زبان و ادب پارسی.

فرهنگ معین

(مُ صَ وَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) تصویب شده .

فرهنگ عمید

آنچه به راستی و درستی آن حکم داده شده، تصویب شده.

فرهنگ فارسی

تصویب شده، آنچه که براستی ودرستی آن حکم داده شده
( اسم ) تصویب کننده جمع : مصوبین

ویکی واژه

آنچه از طرف کسی یا گروهی به تصویب رسیده و تأیید شده است؛ تصویب شده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال اعداد فال اعداد فال تک نیت فال تک نیت فال قهوه فال قهوه